آپلود عکس

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

از تمامیت درد که بگذری، ترس را فراموش کرده ای و تنها به این فکر می کنی:" این زندگی ارزش زیستن را داشت؟ "
#و_انار_نام_دیگر_من_است
همان آخرین انارِ تک درختِ شته زده ی حیاط پشتی





322: شبیه به بنیامین عاشق شوید

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۱ ب.ظ

احتمالا ناظر نشسته بود روی مبل توی آشپزخانه، چایی اش را داغ داغ سر می کشید سریعا پرونده ها را باز می کرد و دو تا ورق که می زد دست می برد سمت شیرینی ها و یکی را درسته توی دهانش می گذاشت، دو تا ورق دیگر می زد و می گفت این کیه؟ جدیده؟ نمی شناسمش! من با کلمه ی نمی شناسمش وارد آشپزخانه شدم، همین طوری که لیوان را برمی داشتم و مقنعه ی کج و کوله ام را مرتب می کردم، سلام کردم.

خانم مدیر مرا معرفی کرد و ناظر عصبانی و عجول را هم، پس ذهنم می گذشت پس همین باعث شده منشی وسط کلاس سرش را بیاورد توی کلاس خردسالان و بگوید:" خواستی بیای بیرون شال سرت نباشه!!"

داشتم از آشپزخانه بیرون می رفتم تا به کلاس بعدی برسم که شنیدم:" ایشون هم مجردن و هم خیلی جوون، کلاس پسرهای بالای 15 سال رو به ایشون نسپرید."

ولی بنیامین یازده ساله بود؛ وقتی داشت در مورد فوتبال و رونالدو حرف می زد چشم هایش برق میزد، عاشق فوتبال بود. و عاشق کلاس، از آن شاگردهایی که هر معلمی با خیال راحت و با عشق آموزششان می دهد. اوایل می گفت صدای شما چقدر خوبه، وقتی حرف می زنید چهار ستون بدن آدم می لرزه و بعد چشمانش از شیطنت می درخشید و به نگاه بی خیال و بی اهمیت من می خندید.

 

احتمالا یک روز که از کنار آشپزخانه ی موسسه رد می شد، شنیده بود. یک روز آخر کلاس وقتی دیرتر از همه ی بچه ها داشتم ماژیک ها رو توی فایل می گذاشتم و لیست ها را مرتب می کردم، دوباره خزید توی کلاس ناشیانه یک پلاستیک روی میزم گذاشت و در حالی که سرتا پا سرخ شده بود گفت :" خانوم می دونم دیروز بوده، ولی دیروز با شما کلاس نداشتیم، تولدتون مبارک." و به سرعت و بدون خداحافظی بیرون رفت.

 

روزی که با موسسه خداحافظی کردم هم سرتا پا سرخ شده بود، اخم هایش را توی هم فشار داد و گفت:" خب حالا کی قراره تیچر ما باشه؟؟ من رو صدای تیچرها حساسم، نرن یه جیغ جیغوی لوس بیارن؟"

 

چند ماهِ پیش دوباره با موسسه برای همایشی در شهرداری همکاری کردم، بنیامین آنجا بود، اجرا داشت، و هنوز قهر بود.

 

پ.ن: گفته بودم در مرحله ای از جنونم که بکنم و بروم، همین چهارشنبه می روم.

 

  • خانم انار