آپلود عکس

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

از تمامیت درد که بگذری، ترس را فراموش کرده ای و تنها به این فکر می کنی:" این زندگی ارزش زیستن را داشت؟ "
#و_انار_نام_دیگر_من_است
همان آخرین انارِ تک درختِ شته زده ی حیاط پشتی





100

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۴ ب.ظ
شش سالم بود، اون چهار سالش بود. اونی که باید لوس و ننر می بود من بودم ولی نبودم! هر وقت جمع می شدیم دور هم من بودم و اون بود و دیگه هیچ بچه ی دیگه ای نبود. پس مجبور بودیم با هم کنار بیایم. با دعوا، کتک کاری و...! هر چند واسه بچه ها قلدر بودم اما زورم به هیچ حیوونی نمی رسید! نمی خواستم که برسه. فقط یک بار جوجه رنگی ها رو همه به کشتن دادم چون پوشکشون کردم! اما اون تا دلتون بخواد حیوون آزار بود! صحنه ی عجیبِ زندگیِ من گریه کردنِ گاوه! با سنگ و آجر افتاد به جونش و هر چی سر و صدا می کرد بیشتر می زد، هر چی بهش می گفتم اگه یکی دیگه بزنی مامانی و صدا می زنم باز می زد و لحظه ی آخر از گوشه ی چشم های گاو یه قطره اشکِ درشت اومد پایین. هنوز از بهتِ گریه کردنش در نیومده بودم که مامانی رسید! گاوه نجات پیدا کرد!

آبجی بزرگه از مدرسه که می یومد، یه اردکِ پا شکسته پیدا کرده بود، تو جوب، خیسِ خیس! آوردش خونه. پاشو بستیم. یک هفته نشده سر پا شد. مامان اجازه داده بود که تو خونه راه بره. موقع ناهار همیشه نوک می زد به پام. ماکارونی خیلی دوست داشت، مثلِ من:)

می خواستیم بریم خونه ی مامانی، اردکه رو بردم! اومده بود. دلش تنگ شده بود. بازی کردیم. رفتم به اردکه آب دادم دیدش. تهدیدش کردم که اگه بری سمتِ اردکه مردی. رفته بودیم زیر پنکه سقفی از پایین آ می کشیدم که صدام برگرده، بر نمی گشت! یهو دیدم نیستش! پریدم تو حیاط داشت می رفت بیرون گفتم کجا؟ گفت کار دارم تو خونه مون...

نیم ساعت بعد دیدم مامان داره یواشکی یه چیزی و گوشه ی باغچه چال می کنه. خفه اش کرده بود...

پ.ن: ادامه داره... نمی دونم چرا مرور؟؟:)
  • خانم انار