آپلود عکس

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

از تمامیت درد که بگذری، ترس را فراموش کرده ای و تنها به این فکر می کنی:" این زندگی ارزش زیستن را داشت؟ "
#و_انار_نام_دیگر_من_است
همان آخرین انارِ تک درختِ شته زده ی حیاط پشتی





349: جناب میگرن

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۴۱ ب.ظ

همین حالا که زیر پنجره نشسته ام و لابه لای دست خنک اردیبهشت، بوی اقاقیا و سمِ درخت های کوچه پشتی هم سر و دماغم را لمس می کند، نیرو ذخیره می کنم برای روزهای بعدی که قرار است حداکثر تا ماهِ دیگر همین وقت ها سراغم بیاید و نتوانم بو بکشم و مثل یک ماهی بدون آب از بوی عطر جا مانده روی روسری ام تلو تلو زیر نورهای کمِ آزار دهنده مثلِ یک مستِ پاپتی خودم را برسانم توی یک اتاق تاریک و روسری را دور چشمانم بپیچم و بخزم یک گوشه و به سی و چند سالگی فکر کنم، حداقل ده سالِ دیگر، که این سوغاتِ ارثی به خاطر بالا رفتن سن با من خداحافظی کرده باشد و بعد دوباره پرت می شوم به خوابی که یکی دو هفته پیش دیده بودم، من و پدر و مادرم، فقط خودمان سه نفر؛کنار سنگ قبر خودم نشسته بودیم، مادرم نوشته های روس سنگ را قلم رنگ می گرفت و پدرم برای دور و برآمدگی سنگ سیمان و آب را قاطی می کرد و من دنبال شعرهایم چشمم افتاده بود به پنجم دی ماه هزار و چهارصد و بیست. حالا می دانم ده سال هم کم زمانی نیست برای بدون میگرن سر کردن! حالا یاد گرفته ام حتی اگر فقط یک روز، فقط یک روز آزاد را بدون جناب میگرن، بدون این جناب دیگر که چند ماه است بدجوری بیخ گلویم را گرفته؛ باشم هم یک روز است. روزی که زندگی کرده ام. حالا می دانم بدترین جنگ دنیا، جنگ درونی آدمی با خودش است.

 

پ.ن: جنگ جنگ تا پیروزی!

  • خانم انار