- شنبه ۲ بهمن ۹۵
- ۱۵:۰۶
هر وقت گربه سیاهی زل می زد توی چشمام خاتون تند تند زیر لب یه چیزایی می گفت و بعد آب دهنشو می نداخت کف زمین سمت گربه هه! گربه هه هم دیگه زل نمی زد و می رفت رو دیوار و از سر طاق در رد میشد و میرفت خونه ی گلی! حتمنی عزت خانوم هم مثل خاتون با صلوات گربه رو از سر دالانوی دری جایی رد می کرد بره! شنیده بودم یه بار گفته بود گربه سیاها جنن! میرن تو جلت گربه میان توخونه ات میوفتن به جون خونه زندگیت! یه وخ با چوب و جارو نزنیش! ولی من گربه سیاهه رو زده بودم، با چوب هم زده بودم! جنی هم میشدم مهم نبود. گلی خیلی ماهی قرمزشو دوست داشت #انار