آپلود عکس

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

و انار نام دیگر من است

یادداشت های خانم انار

از تمامیت درد که بگذری، ترس را فراموش کرده ای و تنها به این فکر می کنی:" این زندگی ارزش زیستن را داشت؟ "
#و_انار_نام_دیگر_من_است
همان آخرین انارِ تک درختِ شته زده ی حیاط پشتی





الان دقیقا یک سال و سه روز کامله که درد از دست دادن همیشگی رو تجربه کردم، توی سکون، سکوت، مثل همون وقتی که جراح فک تیغ و رو لثه ام گذاشت و به خاطر دوز پایین داروی بی حسی باید درد و تحمل می کردم، با دهن بازِ پر از خون و ساکشن و...

می دونی صدا که داد نشه، کلمه نشه، بیرون نیاد؛ صدا که صدا نباشه یه چیزی از درد کمه، ته هر دردی هر چقدر هم عمیق باید داد بزنی، اگر به موقع داد نزنی دیگه درد واسه همیشه می مونه، مثل یه موریانه ی موذیِ کثیف گیر کرده تو دیوار، می مونه تو سینه و بقیه ی عمرش رو مثل یه انگل می چسبه بهت و از درون خالی میشی، انقدر که شاید یه روزی بریزی، یا تنها چیزی که ازت بمونه یه ورق زرد و چرک از کاغذ دیواری باشه...

تنها فرقش اینه که الان دیگه می دونی چه شکلیه! اون معمای بزرگ سیاه و کبود حتی وقتی دیر رسیدی و نذاشتن یه آغوشِ آخری باشه!

الان می دونم مرگ مثل خواب رفتن وسط گریه های یواشکی زیر درخت گردوئه، که گوشه ی تو بود(که درخت ها با زن های این قبیله دنیا میان) مرگ ساکتی یه خونه تنگِ غروبه بعد از چهل روز، با صدای کلاغ. همین قدر آروم،آهسته، غمناک ولی گذرا.

 

پ.ن: یعنی میگی حالا که نیستی اینقدر به ستاره ها نگاه کنم که بتونم بغلت کنم؟

عکس: گردو نماد صبوری بود. صبور بود.

 

 

 

  • خانم انار

انار حتی صد سال هم کمه واسه زندگی، ولی آدم ها رو یه جایی، یه اتفاقی نگه می داره، اونقدر ناعادلانه است که دوست داره باز برگرده. ولی احتمالش کمه این فرضیه ی برگشت درست باشه.  حتی اگه درست هم باشه ناعادلانه است. چون آدم ها همون جا که بیشتر از همیشه دوست دارن زنده باشن، دوست دارن زندگی کنن در دمِ ناچاری قرار می گیرن و مجبورن قبول کنن نگه داشته شدن. تلاشتو کردی،حتی تو دم ناچاری که همه چیز رو نپذیری. حتی تلاشتم بی فایده است. انار همیشه وقت کمه. همیشه همه چیز ناعادلانه است، حتی مرگ.

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۳۷
  • خانم انار

به هیچ آغاز و پایانی اعتقاد ندارم که هیچ آغاز و پایانی توی مشتم نبوده است. به مرگ، به زندگی، به شعف، به غم، شادی، رنگ، بو، به مزه و به لمس هیچ تنی حتی تن گلبرگ‌ها و برگ های تازه نشسته شده روی درخت ها ، به لمس جنازه های زنده ی آدمیان با لبخندهای کهنه و دمده شان، به هیچ چیزی از این جهانی که می بینم اعتقاد ندارم الی دوست داشتن، سالی گوهی که گذشت فقط از دست دادم، ولی بیشتر دوست داشته شدم. پس 
 "و قسم به لحظه های سرشار از عشق" حتی اگر کم بود، دروغ بود.
 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۴۹
  • خانم انار

داد زد دنبالم نیاین، موندیم‌بیرون از بیمارستان، تنها رفت تو،چند دقیقه بعد زنگ زدم گفت باید چکاپ انجام بدن، سی تی اسکن، ریه، خون، سرفه زد قطع کرد. زنگ زدم گفت چهل دقیقه دیگه. چهل دقیقه می تابیدم و با سه چهار متر فاصله خانم جوانی هم می تابید، بابا کنار ماشین بود کسی آن طرف با فاصله ایستاده بود می گفت:" حالا خودش میاد بیرون." 

بعد چهل دقیقه اومد بیرون رنگ پریده بود ولی بیرون بود و همین طور که زیر لب می گفت:" منفی" خیره شده بود به زنی که با سه چهار متر فاصله دور خودش می تابید. پرستاری از اورژانس بیرون آمد داد زد:"خانم شما برادرت مثبت شد، خودم بیا تو." 

پ.ن: مراقبت لطفا.

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۴۷
  • خانم انار

آدم از مریضی، تصادف و قحطی و بلای طبیعی و غیر طبیعی نمی میره، آدم از بی عمری و بی زندگی بودن می میره. ما کی زنده بودیم آخه؟

 

پ.ن: از کانال

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۱۵
  • خانم انار

 از مزه ی یک گیلاس می خوای بگذری؟ نگذر! من رفقیتم می گم نگذر!  حالا من غریبه شما هم غریبه! بمانی هم دوستتم بری هم دوستتم!

 

عباس کیارستمی /طعم آلبالو

 

پ.ن: آلبالو به معنای زندگی دوباره است +فایل صوتی به صورت کامل تو کانال هست!

 

 

 

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۱۱
  • خانم انار

من به خودخوری ایمان دارم، مثل جسد چند ساعت تا چند روز بعد از مرگ.

 

پ.ن: از کانال

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۰۰
  • خانم انار

از همون اول که نشستم یا شاید هم بعد ده دقیقه، این مهم نیست، می خواستم صندلی و بخوابونم و تا مقصد راحت باشم. تا صبح که روی صندلی های چرت و زوار در رفته ی سمینار یک ارشد می شینم، دردهای قبلی باعث نشه سه روز به کمر درد و گردن درد فکر کنم و عملا تو یک در یک تخت گیر بیوفتم! ولی دستم به تنظیم صندلی نمی رفت که مبادا پشت سری پاهاش بلند باشه اذیت بشه. تا اینکه بعد از دو ساعت که از صدای فیلم چرت ایکس لارج و رد شدنش حتی از هندزفری تصمیم گرفتم یکم خودمو خلاص کنم، وقتی دنبال دستگیره ی تنظیم صندلی می گشتم فهمیدم صندلی پشتی خالی خالیه! 

گاهی پیش میاد، حتی الان که سن مون هم بیشتره، مراعات و حدود چیزی رو رعایت می کنیم که نیست: مثل شرف، انسانیت  رفاقت، عشق و...

 

پ.ن: مثل همه مون :)

  • خانم انار

زندگیه دیگه به خودت میای میبینی چیزهایی تو زمان حل شدن که تو دمای هسته ی مرکزی زمین لاینحل به نظر می رسیدن. ولی اینقدر دور به نظر می رسن که انگار نه انگار فقط یکی دو هفته از بودنشون گذشته! 

پ.ن: فصل آخر 

  • خانم انار
  • خانم انار